بعضی وقتا که محیط اطراف و اتفاق هایی که میوفته به نظرم تکراری میاد یعنی مثلا یه جا برای اولین بار میرم و حسی بهم میگه این کار تکراریه و جدید نیست که این حس رو اکثرا دارم به این فکر میوفتم نکنه مثلا من یه بار توی این دنیا بودم و مُردم و خدا دوباره منو یه بار دیگه زنده کرده واسه اینکه جبران کنم نمیدونم چیرو باید جبران کنم و الان بنظرم یادم رفته و این چیز های تکراری همش نشونست نمیدونم کلا شاید همون حرف هایی که تو کتاب دینی نوشته درست تره.
... کار بیهوده زیاد میکنم همیشه به این فکر میکنم. احساس میکنم همه کار هایی که میکنم بیهودست یعنی کلا دنیا همه چیش بیهودست واسه همین سعی میکنم چشم بسته انجام بدم و الکی دنبال دلیل نگردم هر چی بگن میگم چشم.
... بنظرم هر روز اینجا بنویسم چیکار میخوام بکنم بهتره. اول یکم کتابه که جلد نداره رو میخونم بعد یکم کتاب قرمزه بعد هم زیست احتمالا یه فصل بعدش یکم ورزش میکنم و قرآن هم یکم میخونم با معنیش بعد دراز میکشم فیلم نگاه بکنم بعد آهنگ گوش بدم ذکر روز بگم بعد یکم پلیستیشن بازی کنم بعد یکم فکر کنم چیکارا باید بکنم. باید یه برنامه درست کنم این خانم محمدی خوشم نمیاد ازش خدا کنه وبلاگمو نبینه مثه برادر بزرگم یا مادرم تو همه چی سرک میکشن. خانم محمدی برنامه هاش بدرد خودش میخورن خیلی سخت میگیره خودم یکی درست میکنم بعد به مرور عیباشو میگیرم.
... چشام یکم دارن ضعیف میشن چشم راستم یکم مات شده ینی نوشته هایی که مثلا دور نوشته رو سخت تر میتونم باهاش بخونم و یکم رنگ هاش بد رنگ تره نسبت به چشم چپم ولی با اینهمه خیلی تفاوت جزییه و زیاد مهم نیست بیشتر به خاطره همین گوشی یا لپتاپه که تو تاریکی همش باهاش کار میکنم چشامو یکم بعضی وقتا اذیت میکنه. خیلی واسم جالب بود که آدم هایی که عینکی هستن مثل پدرم اطراف رو بدون عینک چجور میبینن و الان که چشم راستم یکم ضعیف شده میتونم بفهمم.
... صبح به جای ساعت شیش ساعت چهار و نیم بیدار شدم نه یعنی از خواب پریدم بعد به دلایلی دیدم نمیشه کاریش کرد گفتم میخوابم بعد صبح میرم حمام بعد نماز قضا میخونم. الان هر روز میرم حمام فکر کنم توی این هفته گذشته 4 یا پنج بار رفتم حمام تقصیر خودم نمیدونم. حالا انشاالله فردا نماز صبح بیدار میشم بازم گوشیرو میذارم سر ساعت.
... اینجا تنها جاییه که خود واقعیمم یعنی جاهای دیگه نمیتونم خود واقعیم باشم جاهای دیگه مجبورم هر جا یجور رفتار کنم مثلا بعضی جا ها باید قلدر باشی بعضی وقتا نبخشی بعضی وقتا با اینکه میدونی دعوا کار مسخره اییه ولی دعوا کنی. واسه همین خوشم اومد وبلاگ بنویسم.